سهمي كوچك از زندگي
سهمي كوچك از زندگي
نويسنده:دكتر شكوه نوابي نژاد
منبع:روزنامه قدس
منبع:روزنامه قدس
خانواده، سنگ بناي جامعه بزرگ انساني استو در استحكام روابط اجتماعي و رشد يكايك اعضاي جامعه، نقش بنيادين دارد. تلاش در جهت استحكام خانواده و استوارسازي روابط درون اين سيستم زمينه را براي سلامت اخلاقي و سعادت عمومي فراهم مي سازد. خانواده، عامل "اجتماعي كننده"، و منتقل كننده اصول اخلاقي و مهارتهاي اجتماعي از نسلي به نسل ديگر است. خانواده مي تواند در پرورش تواناييهاي بالقوه افراد از طريق مراقبتهاي دوران كودكي و نوجواني اثر بگذارد و در اوقات خوش و ناخوش براي حمايتهاي عاطفي و معنوي و هر چه معني دارتر كردن تجارب، ما را ياري دهد. زندگي خانوادگي، يك پديده جهاني است، قديمي ترين، اساسي ترين و در عين حال بادوام ترين نهاد انساني و با ارزشترين جايگاه تربيت نسل است. مراقبتهاي اوليه در خانواده صورت مي گيرد و نيازهاي اساسي در آن برطرف مي گردد. ايجاد محيطي امن و باثبات و به ويژه براي كودكان، نيرومندترين آرزوي خانواده است.
اشكال متداول خانواده عبارتند از:
1- خانواده هسته اي: از زن و شوهر و فرزندان تشكيل يافته است. از هر ده خانواده، 9 مورد هسته اي است.
2- خانواده گسترده: معمولاً شامل بيش از دو نسل است؛ والدين، پدربزرگ و مادربزرگ و فرزندانشان و ممكن است ديگر بستگان را نيز شامل گردد. اين خانواده ها اغلب در مناطق كشاورزي رايج است.
3- خانواده مشترك: گروهي از افراد به شكل مشترك زندگي مي كنند. اين زندگي اشتراكي از گروههاي مختلف هسته اي تشكيل يافته است، اما افراد در آشپزي، غذا خوردن، مراقبت از كودك و كار كردن با يكديگر مشترك هستند. تصميمهاي جمعي اتخاذ مي شود. مالكيت اموال و دارايي نيز اشتراكي است. در گزارش يونسكو حدود 350 اجتماع اين چنيني در آمريكاي شمالي و 50 اجتماع در انگلستان تخمين زده مي شود.
1- وصلتهاي غير رسمي: تنها در فرانسه كه در اين زمينه عقبتر از كشورهاي اسكانديناوي است، 10 درصد از زوجها (حدود 1 ميليون زوج) در دايره وصلتهاي آزاد با يكديگر زندگي مي كنند. اين درصد در پاريس و شهرهاي بزرگ كه متوسط سن مردان زير 25 سال است، تا 50 درصد افزايش داشته است.
2- طلاق و جدايي: ميزان طلاق، شاخص درخور ملاحظه ديگري به دست مي دهد. بر اين اساس مردان و زنان اروپا به مراتب كمتر از گذشته ازدواج را تحمل مي كنند. از 1995 تاكنون در كشورهاي شمال اروپا به استثناي ايرلند كه در آن طلاق ممنوع است، طلاق سير صعودي دارد. در بيشتر اين كشورها تشريفات طلاق را ساده تر كرده اند. هر چند، اين تغييرات قانوني هنوز از تغيير در نگرش مردم نسبت به طلاق عقب تر است.
3- كودكان نامشروع: با افزايش وصلتهاي غير رسمي، بر تعداد كودكاني كه بيرون از مدار زناشويي، زاده مي شوند، افزوده شده است. در سال 1980، 40 درصد از كودكان سوئدي از مادران بي شوهر، متولد شدند. به همين منظور اصلاحاتي در قوانين اجتماعي به سود خانواده تك والدي انجام گرفته است.
در فرانسه ميان سالهاي 1982 و 1986 شمار اين كودكان تا 50 درصد افزايش داشته است. در آمريكا براساس گزارش مركز آمار ملي بهداشتي در سال 1989 يك ميليون كودك از مادراني كه هرگز ازدواج نكردند متولد شده اند و اين درصد 64 برابر آمار 1985 در آمريكا بوده است.
4- خانواده هاي تك والدي: افزايش خانواده هاي تك والدي كه بيشتر نتيجه طلاق است، باعث افزايش كودكاني شده كه بيرون از مدار زناشويي متولد مي شوند. دست كم در 90 درصد موارد، وظيفه حضانت و پرورش فرزندان در آمريكا و برخي از كشورهاي اروپاي شمالي به مادر واگذار مي شود.
5- زندگي مجرد: شكلهاي ديگري از به اصطلاح خانواده، وجود دارد كه رده بندي آنها به همين سان دشوار است و از آنجا كه نه مشمول ازدواج قانوني است و نه وصلت غيررسمي، در هيچ يك از آمار يا داده هاي جامعه شناسي نمي گنجد.
بيشتر كشورهاي اروپايي در حال حاضر با تجربه افزايش تعداد افراد، به ويژه جواناني روبروست كه مجرد زندگي مي كنند. يافته هاي تحقيقاتي نشان مي دهد كه سال 1985 در فرانسه 27 درصد مردان 30- 34 ساله و 26 درصد زنان در همان گروه سني تنها زندگي مي كردند. در مقابل خانواده، آنان گرد خود، شبكه اي مصنوعي ساخته اند تا بدين وسيله از حمايتهاي عاطفي و اجتماعي براي حفظ تعادل شخصي برخوردار شوند. در ميان آنان، زنان و مرداني هستند كه با هم زندگي نمي كنند، بلكه هر يك در خانه خويش اقامت دارند، ولي هر دو، سهمي از درآمد خود را به صندوق مشتركي مي ريزند تا چنانچه صاحب فرزند شدند، بتوانند به نوبه خود به اين تعهد مالي تازه، وفا كنند.
6- اقتصاد و اشتغال: تورم و بحرانهاي شديد اقتصادي نيز ايجاب كرده است كه زن و مرد ساعتهاي بسيار طولاني را خارج از خانه در تلاش بگذرانند. در سال 1987 ، 41 درصد اروپاييان در يك نظرخواهي اظهار داشتند كه طرفدار خانواده هايي هستند كه در آن پدر و مادر شغلي داشته باشند. 25 درصد ترجيح مي دادند كه در آن فقط مرد به كار بيرون از خانه بپردازد. در تحقيق ديگري كه بر روي دانشجويان انجام شده حدود 67 درصد دانشجويان پسر به دلايل اقتصادي نيز طرفدار همسري بودند كه داراي شغل خارج از خانه باشد. اين وضع باعث شده است كاركردهاي خانواده در مقايسه با گذشته محدود شود. هر چند برخي از اين كاركردها همچنان در خانواده، باقي است. تداخل سازمانها و نهادهاي ديگر اجتماعي در انجام اين وظايف خود نيز عامل ديگري در تزلزل ساخت خانواده است.
1- طلاق: به طور كلي بي ثباتي در ازدواج، در سطح جهان افزايش يافته است. در زماني نه چندان دور هنجارهاي اجتماعي، اخلاقي و مذهبي زوجها را بر آن مي داشت كه با وجود ناشادي در زندگي زناشويي، ادامه زندگي بدهند و خانواده ها را از هم نپاشند.به نظر مي رسد امروز اين كنترلهاي اجتماعي در بسياري از كشورها رو به اضمحلال و سقوط است و جدا شدن زن و شوهر از يكديگر به مراتب سهلتر از گذشته شده است.
افزايش نرخ طلاق در نتيجه تغييرهاي دو دهه گذشته در دنياي امروز به طور چشمگيري ادامه دارد. قبل از دهه 1950، طلاق در خانواده هاي داراي فرزند نسبتاً غيرمعمول بود، در حالي كه تا سال 1982 در كشور آمريكا از هر دو ازدواج، يكي به طلاق مي انجامد.
2- خشونت و بهره كشي خانوادگي: خشونتهاي خانگي عليه زنان، بالاترين آمار جنايتهاي منتشر نشده است. كودكاني كه به شدت تحت بهره كشي جسماني، جنسي و يا عاطفي قرار مي گيرند، پيوسته در زندگي دچار افسردگي، فقدان اعتماد به نفس و احساس ارزشمندي خواهند بود. به طور كلي در جهان، بيشترين خشونت و بهره كشي در خانواده، توسط مرد صورت مي گيرد و بيشترين قربانيان زنان و كودكان هستند. خشونت عليه زنان با اشكال مختلف صورت مي گيرد كه مي تواند از حملات جسماني تا اهانتهاي رواني شامل فحاشي، مالكيت مطلق بر زن و يا تجاوز جنسي را در برگيرد.ستمهاي جسماني اغلب همراه با خشونتهاي جنسي است. گزارش اخير سازمان ملل نشان مي دهد كه در كشورهاي اوگاندا، شيلي، لهستان و ايالات متحده آمريكا، خشونت عليه زنان اغلب تحت تأثير الكل و موادمخدر صورت مي گيرد. در مورد بهره كشي و تجاوز نسبت به زنان و كودكان، آمار نشان مي دهد كه در آمريكا 53 درصد مرداني كه زنان خود را كتك مي زنند از فرزندانشان نيز بهره كشي مي كنند، همچنين آمار نشان مي دهد كه كودكان و نوجواناني كه داراي مادران معتاد به الكل هستند، به بزهكاري روي مي آورند.
3- فقر: فقر، بيكاري و قرض از عواملي است كه رفاه خانواده را به شدت تحت تأثير قرار مي دهد. اعضاي خانواده ها مجبور مي شوند در جستجوي كار، خانه را ترك كنند و در شرايط ناگواري زندگي كنند، در آمريكا، دست كم دوازده ميليون كودك زير خط فقر زندگي مي كنند كه از اين تعداد 45 درصد سياه پوست و 39درصد متعلق به آمريكاي لاتين مي باشند. تقريباً درهمه موارد فقر، توانائيهاي خانواده را در تأمين نيازهاي اساسي اعضا، مورد تهديد قرار مي دهد.
علاوه بر آن بر تمامي جنبه زندگي خانوادگي، آثار نامطلوبي برجاي مي گذارد. در نتيجه فقر، خانواده پيوسته در معرض انواع بيماريها، سوء تغذيه و محروميت از بهداشت و آموزش و پرورش و ساير حقوق طبيعي انسانها، خواهد بود.
4- استثمار كودكان و نوجوانان: امروز در بسياري كشورها با وجود قانون حمايت از كودكان، آنان نه در مدرسه مشغولند و نه در زمين بازي، بلكه مشغول كار كردن در وضع بد هستند. پديده دردناك استثمار كودكان و نوجوانان براي روسپيگري امروز يك معضل جهاني است. در تايلند اين قربانيان به عنوان برده به توريستهاي ثروتمند فروخته مي شوند.
5- نوجوانان در معرض خطر: تحقيقات در ايالات متحده آمريكا نشان مي دهد كه در دهه هاي اخير، نرخ افت تحصيلي، بارداري و سقط جنين بين نوجوانان به شدت روبه افزايش است. نرخ بزهكاري تا 130 درصد بين سالهاي 1966 و 1980 افزايش يافته است. خودكشي، تصادف در جاده و قتل بين سنين 15 تا 19 سالگي به شدت بالا رفته است. در سراسر دنيا، مصرف مواد مخدر افزايش سريع داشته است. شيوع روابط غيرمشروع جنسي بين نوجوانان، خطر ابتلا به بيماري ايدز را هر روز بيشتر مي كند. براساس آمار سازمان بهداشت جهاني حداقل نيمي از قربانيان ويروس ايدز را افراد كمتر از 25 سال تشكيل مي دهند.
6- كار شاق زن و مرد خارج از خانه: توليدات سرمايه داري، نه فقط مردان را ناگزير به اشتغال در جايگاههاي مختلف شغلي مي سازد، بلكه به نيروي كار زنان در مشاغل نيز نيازمند است. بسياري خانواده هاي شهري قادر نخواهند بود براي تأمين نيازهاي افراد خانواده فقط متكي به يك درآمد باشند. از جمله پيامدهاي تغيير الگوهاي كار در خانواده، در دهه هاي اخير را مي توان تك والدي، افزايش نرخ بيكاري و تغيير در نقشهاي سنتي جنسي زنان و مردان در خانواده دانست.
"ادل هارل" متخصص انستيتوي امور شهري در واشنگتن در اين رابطه خاطر نشان مي كند كه براساس مدارك موجود، اين نوجوانان بيشتر از نسل مادراني هستند كه به موادمخدر، اعتياد دارند و حدود 30 درصد آنها داراي خانواده هاي از هم گسيخته اند كه با پدر و مادر زندگي نمي كنند. به گفته "هارل"، نفوذ فرهنگ گانگستري در بين جوانان كه محصول خانواده اي از هم پاشيده است، از عوامل مهم افزايش جنايت در آمريكاست. در پژوهشي كه در سال 1362 روي جوانان بزهكار در كانون اصلاح و تربيت ايران انجام شد نيز 39 درصد از آنها متعلق به خانواده هاي از هم گسيخته و يا معتاد بوده اند.با وجود همه اين بحرانها كه ساختار خانواده را متأثر ساخته و با وجود تغييرهاي ساختاري در خانواده ها، خانواده سنتي در مقايسه با ديگر شكلهاي خانواده، مقامي برتر دارد. اين وابستگي عاطفي به واحد خانواده و فرزندان، همراه با پيدايش پاره اي ساختارهاي جديد خانواده، نشان تجديد ستايش از حريم خانه و خانواده است. جايگاه تفاهم و روابط مهرآميز و محل تأمين نيازهاي رواني - اجتماعي افراد و بستر امنيت و آسايش، خانواده است. در همه جوامع به ويژه جوامع غربي كه بيشترين قربانيان تضعيف جايگاه خانواده هستند، تنها وظيفه نهادي خانواده كه هنوز تا حدودي پابرجاست، محبت غريزي است.
آرامش جسمي - رواني، پوياييهاي زندگي و رشد شخصي زن و مرد تنها در خانواده شكل مي گيرد، هر چند ممكن است در مواردي اين شكل گيري ناسالم و نامطلوب باشد. اين عملكردهاي خانواده يعني محبت، عشق ورزيدن، فرزند پروري، احساس تعلق و وابستگي، به تنهايي قادر خواهد بود خانواده را بين نهادهاي مختلف اجتماعي، ناهمانند و منحصر به فرد سازد. مطالعات "اداره بهداشت عمومي آمريكا" در 1980 نشان مي دهد كه بين سلامت رواني و ازدواج، همبستگي معني دار مثبتي وجود دارد. افراد متأهل در مقايسه با افراد مجرد در وضعيت بهتري از سلامت رواني قرار دارند، نشانه هاي نوروتيكي، كمتر در آنها ديده مي شود و درصد كمتري از آنها در بيمارستانهاي رواني، بستري اند. ازدواج و تشكيل خانواده براي انسانها يك نياز طبيعي است كه ازفطرت و آفرينش ويژه آنان سرچشمه مي گيرد و نبايد آن را يك قرارداد متعارف اجتماعي تلقي نمود كه در صورت عدم تحقق آن، آسيبي به نظام اجتماعي وارد نمي شود. بلكه برعكس هرگونه آسيب به اين بنيان مقدس، پيامدهايي را در تحول ساختار كلي و نظام ارزشي و فرهنگي آن به دنبال دارد. ازدواج و تشكيل خانواده به عنوان يك ميل ذاتي و طبيعي، مورد تأييد و تأكيد همه اديان الهي به ويژه دين مبين اسلام بوده است. اسلام همه پيروان خود را به ازدواج و تشكيل خانواده ترغيب نموده است. پيامبر گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) مي فرمايند: "هيچ امري نزد خداوند محبوبتر از ازدواج نيست." ازدواج، از جمله نيازهاي اساسي انسان در طول تاريخ است و تضعيف آن كاملاً غيرمعقول و دور شدن از سنتهاي سالم اجتماعي است.
تزلزل خانواده در جهان معاصر
گروهي از كارشناسان خانواده و مسايل اجتماعي در آمريكا در سال 1988 پس از يك مطالعه طولي سيستماتيك طي 9 سال به اين نتيجه رسيدند كه بحرانهاي اجتماعي و رواني در جهان معاصر موجبات تضعيف و تزلزل و در نهايت سقوط خانواده ها شده است. بحرانهاي امروز، همچون استرسهاي رو به تزايد در زمينه هاي تحصيلي و شغلي ناشي از زندگي ماشيني و پيشرفت تكنولوژي، تغيير بنيادين در الگوهاي توليد، تغييرات در شيوه هاي زندگي افراد، تورم و بحرانهاي شديد اقتصادي، تبعيضهاي اجتماعي، تورم جمعيت، مهاجرتهاي بي رويه، ازدواج و شهرنشيني، كاهش ارزشهاي مذهبي و اخلاقي، آزادي هاي غيراخلاقي و گسترش اعتياد در جهان امروز، نهاد مقدس خانواده را دستخوش شعله هاي وحشيانه خود گردانيده و خانواده را به ويژه در جوامع غربي، تضعيف كرده و ساختارهاي تازه اي به وجود آورده است. اين فرآيند، كودكان و بزرگسالان را در معرض مشكلات جسماني و اختلالات رواني قرار داده است. خانواده كه نابسامانيهاي انسان را متحمل مي گردد، قادر است نقش عظيمي در سلامت جامعه ايفا كند و شخصيت انسان را شكل دهد. خانواده كه سنگ زيرين بناي جهان ماست، امروز بيش از هميشه در معرض فشار و بحران قرار دارد.شكل هاي مختلف خانواده
خانواده زيست مي كند و تكامل مي يابد و هزاران سال در معرض تغييرات مداوم تحولات جهان بوده است. شايد بهتر باشد به جاي "خانواده" سخن از "خانواده ها" بگوئيم - زيرا شكل خانواده در مناطق و فرهنگهاي گوناگون تغييرهاي شگرف آوري كرده است.اشكال متداول خانواده عبارتند از:
1- خانواده هسته اي: از زن و شوهر و فرزندان تشكيل يافته است. از هر ده خانواده، 9 مورد هسته اي است.
2- خانواده گسترده: معمولاً شامل بيش از دو نسل است؛ والدين، پدربزرگ و مادربزرگ و فرزندانشان و ممكن است ديگر بستگان را نيز شامل گردد. اين خانواده ها اغلب در مناطق كشاورزي رايج است.
3- خانواده مشترك: گروهي از افراد به شكل مشترك زندگي مي كنند. اين زندگي اشتراكي از گروههاي مختلف هسته اي تشكيل يافته است، اما افراد در آشپزي، غذا خوردن، مراقبت از كودك و كار كردن با يكديگر مشترك هستند. تصميمهاي جمعي اتخاذ مي شود. مالكيت اموال و دارايي نيز اشتراكي است. در گزارش يونسكو حدود 350 اجتماع اين چنيني در آمريكاي شمالي و 50 اجتماع در انگلستان تخمين زده مي شود.
بحرانهاي پيش رو
اينك به نمونه هايي از آسيبهاي فراگير كه متوجه "خانواده" مي باشند اشاره مي شود:1- وصلتهاي غير رسمي: تنها در فرانسه كه در اين زمينه عقبتر از كشورهاي اسكانديناوي است، 10 درصد از زوجها (حدود 1 ميليون زوج) در دايره وصلتهاي آزاد با يكديگر زندگي مي كنند. اين درصد در پاريس و شهرهاي بزرگ كه متوسط سن مردان زير 25 سال است، تا 50 درصد افزايش داشته است.
2- طلاق و جدايي: ميزان طلاق، شاخص درخور ملاحظه ديگري به دست مي دهد. بر اين اساس مردان و زنان اروپا به مراتب كمتر از گذشته ازدواج را تحمل مي كنند. از 1995 تاكنون در كشورهاي شمال اروپا به استثناي ايرلند كه در آن طلاق ممنوع است، طلاق سير صعودي دارد. در بيشتر اين كشورها تشريفات طلاق را ساده تر كرده اند. هر چند، اين تغييرات قانوني هنوز از تغيير در نگرش مردم نسبت به طلاق عقب تر است.
3- كودكان نامشروع: با افزايش وصلتهاي غير رسمي، بر تعداد كودكاني كه بيرون از مدار زناشويي، زاده مي شوند، افزوده شده است. در سال 1980، 40 درصد از كودكان سوئدي از مادران بي شوهر، متولد شدند. به همين منظور اصلاحاتي در قوانين اجتماعي به سود خانواده تك والدي انجام گرفته است.
در فرانسه ميان سالهاي 1982 و 1986 شمار اين كودكان تا 50 درصد افزايش داشته است. در آمريكا براساس گزارش مركز آمار ملي بهداشتي در سال 1989 يك ميليون كودك از مادراني كه هرگز ازدواج نكردند متولد شده اند و اين درصد 64 برابر آمار 1985 در آمريكا بوده است.
4- خانواده هاي تك والدي: افزايش خانواده هاي تك والدي كه بيشتر نتيجه طلاق است، باعث افزايش كودكاني شده كه بيرون از مدار زناشويي متولد مي شوند. دست كم در 90 درصد موارد، وظيفه حضانت و پرورش فرزندان در آمريكا و برخي از كشورهاي اروپاي شمالي به مادر واگذار مي شود.
5- زندگي مجرد: شكلهاي ديگري از به اصطلاح خانواده، وجود دارد كه رده بندي آنها به همين سان دشوار است و از آنجا كه نه مشمول ازدواج قانوني است و نه وصلت غيررسمي، در هيچ يك از آمار يا داده هاي جامعه شناسي نمي گنجد.
بيشتر كشورهاي اروپايي در حال حاضر با تجربه افزايش تعداد افراد، به ويژه جواناني روبروست كه مجرد زندگي مي كنند. يافته هاي تحقيقاتي نشان مي دهد كه سال 1985 در فرانسه 27 درصد مردان 30- 34 ساله و 26 درصد زنان در همان گروه سني تنها زندگي مي كردند. در مقابل خانواده، آنان گرد خود، شبكه اي مصنوعي ساخته اند تا بدين وسيله از حمايتهاي عاطفي و اجتماعي براي حفظ تعادل شخصي برخوردار شوند. در ميان آنان، زنان و مرداني هستند كه با هم زندگي نمي كنند، بلكه هر يك در خانه خويش اقامت دارند، ولي هر دو، سهمي از درآمد خود را به صندوق مشتركي مي ريزند تا چنانچه صاحب فرزند شدند، بتوانند به نوبه خود به اين تعهد مالي تازه، وفا كنند.
6- اقتصاد و اشتغال: تورم و بحرانهاي شديد اقتصادي نيز ايجاب كرده است كه زن و مرد ساعتهاي بسيار طولاني را خارج از خانه در تلاش بگذرانند. در سال 1987 ، 41 درصد اروپاييان در يك نظرخواهي اظهار داشتند كه طرفدار خانواده هايي هستند كه در آن پدر و مادر شغلي داشته باشند. 25 درصد ترجيح مي دادند كه در آن فقط مرد به كار بيرون از خانه بپردازد. در تحقيق ديگري كه بر روي دانشجويان انجام شده حدود 67 درصد دانشجويان پسر به دلايل اقتصادي نيز طرفدار همسري بودند كه داراي شغل خارج از خانه باشد. اين وضع باعث شده است كاركردهاي خانواده در مقايسه با گذشته محدود شود. هر چند برخي از اين كاركردها همچنان در خانواده، باقي است. تداخل سازمانها و نهادهاي ديگر اجتماعي در انجام اين وظايف خود نيز عامل ديگري در تزلزل ساخت خانواده است.
مشكلات خانواده
تحقيقات گسترده نشان مي دهد كه رويدادهاي ناراحت كننده ديگري نيز در زندگي خانواده ها در حال شكل گيري و افزايش است و زندگي را پيچيده تر و دشوارتر از سابق نموده است:1- طلاق: به طور كلي بي ثباتي در ازدواج، در سطح جهان افزايش يافته است. در زماني نه چندان دور هنجارهاي اجتماعي، اخلاقي و مذهبي زوجها را بر آن مي داشت كه با وجود ناشادي در زندگي زناشويي، ادامه زندگي بدهند و خانواده ها را از هم نپاشند.به نظر مي رسد امروز اين كنترلهاي اجتماعي در بسياري از كشورها رو به اضمحلال و سقوط است و جدا شدن زن و شوهر از يكديگر به مراتب سهلتر از گذشته شده است.
افزايش نرخ طلاق در نتيجه تغييرهاي دو دهه گذشته در دنياي امروز به طور چشمگيري ادامه دارد. قبل از دهه 1950، طلاق در خانواده هاي داراي فرزند نسبتاً غيرمعمول بود، در حالي كه تا سال 1982 در كشور آمريكا از هر دو ازدواج، يكي به طلاق مي انجامد.
2- خشونت و بهره كشي خانوادگي: خشونتهاي خانگي عليه زنان، بالاترين آمار جنايتهاي منتشر نشده است. كودكاني كه به شدت تحت بهره كشي جسماني، جنسي و يا عاطفي قرار مي گيرند، پيوسته در زندگي دچار افسردگي، فقدان اعتماد به نفس و احساس ارزشمندي خواهند بود. به طور كلي در جهان، بيشترين خشونت و بهره كشي در خانواده، توسط مرد صورت مي گيرد و بيشترين قربانيان زنان و كودكان هستند. خشونت عليه زنان با اشكال مختلف صورت مي گيرد كه مي تواند از حملات جسماني تا اهانتهاي رواني شامل فحاشي، مالكيت مطلق بر زن و يا تجاوز جنسي را در برگيرد.ستمهاي جسماني اغلب همراه با خشونتهاي جنسي است. گزارش اخير سازمان ملل نشان مي دهد كه در كشورهاي اوگاندا، شيلي، لهستان و ايالات متحده آمريكا، خشونت عليه زنان اغلب تحت تأثير الكل و موادمخدر صورت مي گيرد. در مورد بهره كشي و تجاوز نسبت به زنان و كودكان، آمار نشان مي دهد كه در آمريكا 53 درصد مرداني كه زنان خود را كتك مي زنند از فرزندانشان نيز بهره كشي مي كنند، همچنين آمار نشان مي دهد كه كودكان و نوجواناني كه داراي مادران معتاد به الكل هستند، به بزهكاري روي مي آورند.
3- فقر: فقر، بيكاري و قرض از عواملي است كه رفاه خانواده را به شدت تحت تأثير قرار مي دهد. اعضاي خانواده ها مجبور مي شوند در جستجوي كار، خانه را ترك كنند و در شرايط ناگواري زندگي كنند، در آمريكا، دست كم دوازده ميليون كودك زير خط فقر زندگي مي كنند كه از اين تعداد 45 درصد سياه پوست و 39درصد متعلق به آمريكاي لاتين مي باشند. تقريباً درهمه موارد فقر، توانائيهاي خانواده را در تأمين نيازهاي اساسي اعضا، مورد تهديد قرار مي دهد.
علاوه بر آن بر تمامي جنبه زندگي خانوادگي، آثار نامطلوبي برجاي مي گذارد. در نتيجه فقر، خانواده پيوسته در معرض انواع بيماريها، سوء تغذيه و محروميت از بهداشت و آموزش و پرورش و ساير حقوق طبيعي انسانها، خواهد بود.
4- استثمار كودكان و نوجوانان: امروز در بسياري كشورها با وجود قانون حمايت از كودكان، آنان نه در مدرسه مشغولند و نه در زمين بازي، بلكه مشغول كار كردن در وضع بد هستند. پديده دردناك استثمار كودكان و نوجوانان براي روسپيگري امروز يك معضل جهاني است. در تايلند اين قربانيان به عنوان برده به توريستهاي ثروتمند فروخته مي شوند.
5- نوجوانان در معرض خطر: تحقيقات در ايالات متحده آمريكا نشان مي دهد كه در دهه هاي اخير، نرخ افت تحصيلي، بارداري و سقط جنين بين نوجوانان به شدت روبه افزايش است. نرخ بزهكاري تا 130 درصد بين سالهاي 1966 و 1980 افزايش يافته است. خودكشي، تصادف در جاده و قتل بين سنين 15 تا 19 سالگي به شدت بالا رفته است. در سراسر دنيا، مصرف مواد مخدر افزايش سريع داشته است. شيوع روابط غيرمشروع جنسي بين نوجوانان، خطر ابتلا به بيماري ايدز را هر روز بيشتر مي كند. براساس آمار سازمان بهداشت جهاني حداقل نيمي از قربانيان ويروس ايدز را افراد كمتر از 25 سال تشكيل مي دهند.
6- كار شاق زن و مرد خارج از خانه: توليدات سرمايه داري، نه فقط مردان را ناگزير به اشتغال در جايگاههاي مختلف شغلي مي سازد، بلكه به نيروي كار زنان در مشاغل نيز نيازمند است. بسياري خانواده هاي شهري قادر نخواهند بود براي تأمين نيازهاي افراد خانواده فقط متكي به يك درآمد باشند. از جمله پيامدهاي تغيير الگوهاي كار در خانواده، در دهه هاي اخير را مي توان تك والدي، افزايش نرخ بيكاري و تغيير در نقشهاي سنتي جنسي زنان و مردان در خانواده دانست.
سلامت و امنيت اجتماعي
ازدواج و تشكيل خانواده مطمئن ترين راه سلامت و امنيت جامعه است. هنگامي كه مباني خانواده مستحكم باشد و جوانان به ازدواج و تشكيل خانواده بپردازند، انحطاط، سرگرداني، طغيان، اعمال غيراخلاقي و شيوع بيماريهاي خطرناك جنسي به طرز چشمگيري كاهش مي يابند. براساس آمار سازمان بهداشت جهاني و پژوهش كانونهاي اصلاح و تربيت ايران، بيشتر افرادي كه به نوعي به انحراف كشيده مي شوند، از فضاي گرم و عاطفي خانواده، محروم بوده و آغوش پدر و مادر را تجربه نكرده اند.هرگونه تغيير مثبت يا منفي در خانواده، در جامعه بزرگ انسانها نيز تأثير مستقيم دارد. ثبات يا بي ثباتي خانواده مستقيماً بر جامعه تأثيرگذار است. در جوامعي كه ارزشهاي خانواده متزلزل گردد، بي شك ارزشهاي اخلاقي عمومي نيز سقوط خواهد كرد. خانواده، واحد اساس اجتماع زندگي هر فرد است و آنچه بزرگسالان در جامعه عمل مي كنند، فراگرفته هاي آنان در خانواده است. براساس آخرين گزارشهاي اداره امور جوانان وزارت دادگستري آمريكا در سال 1982، بيش از صدهزار پرونده قتل و تجاوز و دزدي و حملات خشونت آميز تنها به دست نوجوانان زير 18 سال به ثبت رسيده است."ادل هارل" متخصص انستيتوي امور شهري در واشنگتن در اين رابطه خاطر نشان مي كند كه براساس مدارك موجود، اين نوجوانان بيشتر از نسل مادراني هستند كه به موادمخدر، اعتياد دارند و حدود 30 درصد آنها داراي خانواده هاي از هم گسيخته اند كه با پدر و مادر زندگي نمي كنند. به گفته "هارل"، نفوذ فرهنگ گانگستري در بين جوانان كه محصول خانواده اي از هم پاشيده است، از عوامل مهم افزايش جنايت در آمريكاست. در پژوهشي كه در سال 1362 روي جوانان بزهكار در كانون اصلاح و تربيت ايران انجام شد نيز 39 درصد از آنها متعلق به خانواده هاي از هم گسيخته و يا معتاد بوده اند.با وجود همه اين بحرانها كه ساختار خانواده را متأثر ساخته و با وجود تغييرهاي ساختاري در خانواده ها، خانواده سنتي در مقايسه با ديگر شكلهاي خانواده، مقامي برتر دارد. اين وابستگي عاطفي به واحد خانواده و فرزندان، همراه با پيدايش پاره اي ساختارهاي جديد خانواده، نشان تجديد ستايش از حريم خانه و خانواده است. جايگاه تفاهم و روابط مهرآميز و محل تأمين نيازهاي رواني - اجتماعي افراد و بستر امنيت و آسايش، خانواده است. در همه جوامع به ويژه جوامع غربي كه بيشترين قربانيان تضعيف جايگاه خانواده هستند، تنها وظيفه نهادي خانواده كه هنوز تا حدودي پابرجاست، محبت غريزي است.
آرامش جسمي - رواني، پوياييهاي زندگي و رشد شخصي زن و مرد تنها در خانواده شكل مي گيرد، هر چند ممكن است در مواردي اين شكل گيري ناسالم و نامطلوب باشد. اين عملكردهاي خانواده يعني محبت، عشق ورزيدن، فرزند پروري، احساس تعلق و وابستگي، به تنهايي قادر خواهد بود خانواده را بين نهادهاي مختلف اجتماعي، ناهمانند و منحصر به فرد سازد. مطالعات "اداره بهداشت عمومي آمريكا" در 1980 نشان مي دهد كه بين سلامت رواني و ازدواج، همبستگي معني دار مثبتي وجود دارد. افراد متأهل در مقايسه با افراد مجرد در وضعيت بهتري از سلامت رواني قرار دارند، نشانه هاي نوروتيكي، كمتر در آنها ديده مي شود و درصد كمتري از آنها در بيمارستانهاي رواني، بستري اند. ازدواج و تشكيل خانواده براي انسانها يك نياز طبيعي است كه ازفطرت و آفرينش ويژه آنان سرچشمه مي گيرد و نبايد آن را يك قرارداد متعارف اجتماعي تلقي نمود كه در صورت عدم تحقق آن، آسيبي به نظام اجتماعي وارد نمي شود. بلكه برعكس هرگونه آسيب به اين بنيان مقدس، پيامدهايي را در تحول ساختار كلي و نظام ارزشي و فرهنگي آن به دنبال دارد. ازدواج و تشكيل خانواده به عنوان يك ميل ذاتي و طبيعي، مورد تأييد و تأكيد همه اديان الهي به ويژه دين مبين اسلام بوده است. اسلام همه پيروان خود را به ازدواج و تشكيل خانواده ترغيب نموده است. پيامبر گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) مي فرمايند: "هيچ امري نزد خداوند محبوبتر از ازدواج نيست." ازدواج، از جمله نيازهاي اساسي انسان در طول تاريخ است و تضعيف آن كاملاً غيرمعقول و دور شدن از سنتهاي سالم اجتماعي است.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}